معنی دیر انجام دادن کاری

حل جدول

دیر انجام دادن کاری

لفت


آهسته کاری انجام دادن

لک و لک کردن


انجام دادن

اجرا

به جا آوردن

بجا آوردن

واژه پیشنهادی

لغت نامه دهخدا

انجام دادن

انجام دادن. [اَ دَ] (مص مرکب) تمام کردن و به آخر رسانیدن. (ناظم الاطباء). بپایان رسانیدن. کامل کردن. (فرهنگ فارسی معین). انجامانیدن. برگذار کردن. اتمام. (یادداشت مؤلف). || اجرا کردن. عمل کردن. (فرهنگ فارسی معین). سامان دادن. (آنندراج):
صائب چه فارغند ز اندیشه ٔ حساب
جمعی که کار آخرت انجام داده اند.
صائب (از آنندراج).

فارسی به ایتالیایی

انجام دادن

realizzare

compiere

svolgere

agire

فارسی به عربی

انجام دادن

اد، ادات، ادر، انجز، دفع، فحم، یعمل، أجراءٌ، أداءُ

فرهنگ فارسی هوشیار

انجام دادن

(مصدر) اجرا کردن عمل کردن، بپایان رسانیدن کامل کردن.

فارسی به آلمانی

انجام دادن

Achieved schaffte, Anlegen, Antun, Anziehen, Aufsetzen, Ausführen, Erreichen, Erreichte, Machen, Schaffen, Tun, Umlegen, Veranstalten, Verrichten, Verwalten [verb], Erreichen, Schaffen

معادل ابجد

دیر انجام دادن کاری

599

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری